دختر مامان 6 ماهه می شود!
به نام او
سلام دختر مامان که نیم سال از عمر کوچولوی تو گذشت!
14 دی ماه شما 6 ماه شدی؛ روز دوم ربیع الاول
به علت اینکه روز قبلش عقد خاله آزاده بود و شما شوهر خاله دار شده بودی و مامان کلی خسته بود، واکسن 6 ماهگی شما از روز 14 ام یعنی شنبه به روز 15 ام یعنی یکشنبه منتقل شد!
شما روز تولدت یه کادوی خوب به مامان دادی و اون هم اولین حرکت رو به جلو بود ! چنان مامان و خاله آزاده با جیغ و هورا شما رو تشویق کردن که همه دوییدن ببینن شما چیکار کردی! هدف اولین حرکت رو به جلوی شما هم یه هویج بود . اینم شما بعد از رسیدن به هدف:
نحوه حرکت هم به این صورت بود که شما روی دست ها و نوک پاهات بلند میشی و خودت رو پرت می کنی جلو! هر چند تا حرکت رو به جلو هم یه مقدار شیر تحویل مامان میدی از بس که تلپ و تلوپ شکمتو می کوبی به زمین!
روز یکشنبه صبح هم که با مامان بزرگت با هم رفتیم خانه بهداشت تا واکسن بزنیم خیلی خوش اخلاق بودی. به خانمی که میخواست به شما واکسن بزنه می خندیدی و نمی دانستی چه نقشه شومی در سر داره! اولین واکسنو که به پات زدن دهنتو باز کردی و تا چند ثانیه هیچ صدایی ازت در نیومد. خانمه اومد واکسن دوم رو بزنه که همکارش گفت وایسا حالش جا بیاد. هنوز دهنت باز بود و هیچ صدایی ازت در نمی اومد. در واقع نفست رفته بود. سریع فوت کردم تو صورتت تا نفست بیاد و اون موقع بود که دنیا رو گذاشتی رو سرت. من چسبوندمت به خودم و خیلی سفت و مظلوم منو گرفتی. تا اون لحظه انقدر حس اینکه بهم پناه آوردی رو درک نکرده بودم. هق هق می زدی و گریه می کردی و خانمه واکسن دوم رو زد. دلم برات کباب بود مادر. زود از اتاق آوردمت بیرون تا شیر بهت بدم و آروم تر بشی.
این گریه تا تو ماشین ادامه داشت و شما در راه برگشت به علت فشار استامینوفنی که خورده بودی خوابیدی. وقتی بیدار شدی هنوز درد داشتی و تا پاتو تکون می دادی گریه ات می رفت هوا. ولی یکم که گذشت آروم تر شدی. و تا آخر شب گوش شیطون کر انگار نه انگار واکسن زده بودی. نه تبی نه دردی نه بیقراری خیلی زیادی. فقط فرداش دمای بدنت شد 37.1 و مامان یه بار دیگه به شما قطره استامینوفن داد و سریع اومد پایین.
خدا رو شکر این یکی هم به خیر گذشت و رفتیم برای بعدی در یک سالگی زهرا خانم.
- ۹۲/۱۰/۲۰