زهرای ما

روزهای زیبای من و بابایی و زهرا

زهرای ما

روزهای زیبای من و بابایی و زهرا

۳ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۰
دی

به نام او 

سلام دختر شیرین زبون مامان که یهویی از دیروز شروع کردی به جمله گفتن اونم با فعل!

اولین کاربرد فعل رو هم با فعل "شد" شروع کردی.

مثلا امروز ظهر که رفته بودیم حموم، وقتی اومدیم بیرون شروع کردی به خوندن که " ییا تنیز شد عدوس شد" (زهرا تمیز شد عروس شد)

یا صبح برات با سیب زمینی یه مهر شکل پروانه درست کرده بودم که بزنی توی رنگ انگشتی و بزنی رو کاغذ. سیب زمینی رو که دیدی گفتی " ا سیب ددده پباده شد" (ا سیب زمینی پروانه شد)

بعدشم که کلی نقاشی کردی و دستت آبی شده بود، بلند شدی گفتی " دست آبی شد"

خلاصه مامانه که این وسط در حال غش و ضعفه برای شما و همین طوری از سخنرانی هات فیلم میگیره و برای مشتاقانتون میفرسته!

  • مادر زهرا
۰۸
دی

به نام او

از اونجایی که هر اسباب بازی برای بچه تاریخ مصرف معینی داره و بعد از اتمام اون تاریخ مصرف ، اسباب بازی باید وارد اتاق ریکاوری بشه برای 1 ماه تا دوباره جذابیتش رو بدست بیاره، و علاوه بر اون تعداد اسباب بازی ها محدوده و بعد از مدتی اتاق ریکاوری هم نمی تونه باعث بازگشت محبوبیت اسباب بازی ها بشه؛ من به عنوان یک مادر جوان باید تمام فکرم رو گاهی روی این قضیه متمرکز کنم که چه کنم زهرا سرگرم بشه!

و اینجا بود که من خیلی چیزها کشف کردم!

اولین چیز این که توی اینترنت پره از این جور سرگرمی ها که با وسایل خونه درست می شن و من و زهرا اسمشون رو گذاشتیم کارای بامزه یا به زبون زهرا بادده!

کلمه کلیدی لازم برای جستجو هم واژه toddler activity هست.

ولی چند تاشون خیلی روی زهرا جواب داده! در ادامه با تصویر توضیح میدم!

البته به علت طولانی بودن توی ادامه مطلب توضیح میدم :

  • مادر زهرا
۰۶
دی

به نام او

سلام دختر مامان که دیگه خیلی قشنگ صحبت می کنه

روز 9 آذر شما موفق شدی اولین کلمه دو قسمتی رو با تلاش فراوون بگی. اون هم کلمه مامان بزرگ بود.

اول چند بار میگی مامان و همزمان فکر می کنی و بعد میگی بزگ (بزرگ)

وقتی زنگ زدم به مامان بزرگم و شما پشت تلفن بهش گفتی مامان بزرگ دیگه انگار دنیا رو بهش داده بودن.

از سخنوری های شما بگم که دیگه تقریبا اسم تموم چیز هایی رو که باهاشون سر و کار داری رو خیلی خوب میگی.

شکل های مربع و مثلث و دایره رو هم میشناسی.

تقریبا تمام اطرافیانت رو به اسم صدا می کنی. ولی هنوز خاله و عمو ها رو به عنوان پسوند به کار نمی بری. ترجیح میدی همون اسمشونو بگی. تنها یه عمه است که همون عمه باقی مونده و هنوز شما از اسمش برای صدا کردنش استفاده نکردی.

البته مامان همیشه به عنوان مترجم همراه شما باید در صحنه باشه وگرنه هیچکس نمی فهمه چی میگی!

بین چیز هایی هم که میشناسی به پروانه و ستاره علاقه بسیار شدیدی داری. از صبح که بیدار میشی تا بیکار میشی تتله (کنترل) رو میدی دست من و میگی پباده (پروانه!) ما هم باید 20 تا کانالو زیر و رو کنیم تا یه پروانه پیدا کنیم.

مثلا وقت اذان شبکه پویا، یه پروانه هی میاد رد میشه. دیگه عشق شما شده اذان شبکه پویا! هی میای میگی ادد (الله اکبر) پباده (پروانه)

به ستاره مخصوصا ستاره آرم پدیده شاندیز علاقه خیلی زیادی داری. بهت میگیم ستاره چی؟  میگی پدیده شادیز!

در زمینه تلاش شما برای گفتن جمله هم باید بگم که کلمه های کلیدی لازم برای فهموندن یه جمله رو به مخاطب خوب پیدا می کنی و میگی. مثلا امروز صبح لیوان آبت رو ریختی رو فرش. اومدی به من گفتی مامان آب ییت (ریخت) پش (فرش)

یا دیروز که دستت با شکلات نوچ شده بود و بردم برات شستم، گفتی دست شویایات (شکلات) تنیس (تمیز)

آهان راستی شعر تاب تاب عباسی هم میخونی! به این صورت که : آآآآتا عبوسی ، دونددا ددازی!

سوره حمد رو هم که برات میخونم با تقریب خوبی آخر آیه ها رو میگی و آخرشم خودتو حسابی تشویق می کنی

  • مادر زهرا