زهرای ما

روزهای زیبای من و بابایی و زهرا

زهرای ما

روزهای زیبای من و بابایی و زهرا

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۰
آبان

به نام او

سلام دختر مامان

بعد از این کلاس های خلاقیت که ما با هم میرفتیم و توصیه خاله ستاره ، مربی شما به نقاشی، ما 6 عدد مداد و کاغذ در اختیار شما گذاشتیم تا نقاشی کردن رو امتحان کنی. اون موقع شما خیلی مداد و کاغذ رو تحویل نگرفتی و در حقیقت درکی از اینکه این مداده که رنگش روی کاغذ میمونه پیدا نکردی. لازم به ذکره اون موقع شما 1 سال و 1 ماه داشتی.

ما هم این مداد و کاغذ رو گذاشتیم کنار. بعد از حدود 2 ماه ما دو باره مداد و کاغذ رو دادیم خدمت شما و این بار دیگه شما ول کن ماجرا نبودین!

دیگه باید کاغذ و مداد رو از جلوی چشم شما قایم میکردیم! وگرنه یه نفر باید 24 ساعت کنار شما می نشست تا شما دستور بدین که براتون آزاده بکشه، مامان بکشه، بابا بکشه ، سارا بکشه ، عمه بکشه و درسا بکشه!

در عرض مدت خیلی کمی هم مهارت شما توی گرفتن مداد خیلی بالا رفت و این طور هم که از جوانب امر به نظر میاد شما با دست چپ بیشتر کار می کنی تا دست راست.

این عکس از اولین دفعاتیه که شما مداد دست گرفتی و داری نقاشی می کشی در تاریخ 1 شهریور 1393 :

این هم اولین اثر هنری هدفمند شما ، این خطوط شکسته این وسط رو که کشیدی هی ذوق کردی و گفتی پباده (پروانه) ما هم که دقت کردیم متوجه شدیم که نه انگار واقعا شبیه پروانه است!

  • مادر زهرا
۲۵
آبان
سلام عزیز دل مامان
در راستای افزایش توانایی های شما در بازی با اسباب بازی ها، دیروز تونستی خودت به تنهایی چفتو هاتو توی هم بندازی. یعنی متوجه شدی باید قسمت های باز چفتو ها رو جلوی هم بگیری تا برن توی هم. این هم تصویر فوری مامان برای ثبت در تاریخ !
  • مادر زهرا
۲۲
آبان

به نام او 

سلام دختر خوردنی مامان

نمی دونی چقدر دل مامان شاد میشه وقتی شما یه توانایی جدید از خودت بروز میدی.

ما دیروز رفته بودیم خونه آنا و شما داشتی با حلقه هوشت بازی می کردی. یه دفعه اومدی دست منو گرفتی و بردی و نشوندی کنار حلقه ات و گفتی مامان دست . یعنی برات دست بزنم تشویقت کنم.

در اون لحظه بود که من متوجه شدم شما خودت تمام حلقه هوشت رو بدون هیچ کمکی چیدی و فهمیدی کار بزرگی کردی و تقاضای تشویق داری!

شیوه کارت هم این جوری بود که یه حلقه رو میذاشتی و وقتی میدیدی درست نیست درش میاوردی و دنبال حلقه درست تر می گشتی. خلاصه مامان هم دویید و از اولین حلقه ای که شما خودت چیده بودی عکس گرفت برای ثبت در تاریخ!

  • مادر زهرا
۱۸
آبان

به نام او

 سلام دختر مامان

دیدار مامان با دوستاش باعث شد تا شما یک گردش علمی خوب توی دانشگاه مامان داشته باشی. البته از همه دانشگاه و در و دیوارش، پیشی هاش بیشتر از همه شما رو جذب کرد!

  • مادر زهرا
۱۶
آبان

به نام او

سلام دختر عزیز مامان

امسال ما برای اولین بار تاسوعا و عاشورا رو به اتفاق شما رفتیم دزفول تا مراسم اونها رو هم که این همه ازش تعریف می کنن ببینیم.

خیلی خیلی برای من جالب بود. کل خیابون های شهر پر از دسته بود از اول صبح تا ساعت حدود 9 شب.

شما هم که خیلی خیلی کیف کردی با این همه نی نی ای که 24 ساعته دور و برت بودن.

این هم یه شمه اش که شما و درسا با لباس و پوشک و محتویاتش تشریف بردین توی تشتی که برای شستن سیب زمینی های قیمه نذری خاله بابا تعبیه شده بود!


راستش وقتی ظهر تاسوعا داشتیم از توی خیابون ها رد میشدیم تا برسیم خونه مادر بزرگ بابا، میدیدم که توی اون سر و صدای طبل و دهل و سنج و دما ، بچه ها چه آروم توی بغل مادرهاشون خوابن واقعا تعجب میکردم. اما بعدا فهمیدم بچه ای که از صبح بازی کنه و اینور اونور بره و بدو بدو کنه، زیر بلند گو و طبل هم خیلی راحت میتونه بخوابه. نمونه اش شما که عصر عاشورا وقتی من و شما و مامان مهناز داشتیم توی خیابونا دسته ها رو میدیدیم و رد می شدیم ، روی شونه من خوابیدی و هر چی طبل زدن و نوحه خوندن و بلند گو از بغل گوشت رد شد بیدار نشدی. نشون به اون نشون که 2 ساعت رو دوش مامان خواب بودی و کمر مامان بعد از بیدار شدن شما همون طوری یه وری مونده بود و راست نمیشد!

  • مادر زهرا
۰۹
آبان

به نام او

سلام دختر عزادار امام حسین من

امسال محرم خیلی بزرگ تر شدی. خانم تر شدی. یاد گرفتی سینه بزنی.

بهت میگیم حسین حسین بکن سینه میزنی تا مامان غش کنه از خوشی

دیگه روضه رفتن خیلی خیلی راحت تر از پارساله. چون شما اولا ارتباطاتت با نی نی های اطراف خیلی سریع برقرار میشه و میشینی باهاشون بازی می کنی. دوما یک عنصر نجات بخش به عنوان چوب شور خیلی خیلی کمک مامان می کنه تا شما سرگرم بشی و مامان بتونه 2 کلمه ( فقط 2 کلمه و نه بیشتر!) از صحبت های آقای سخنران رو گوش کنه.

امشب یعنی شب هفتم محرم هم یه جای خوب رو کشف کردیم که کلی من و بابایی خوشمون اومد و من غصه خوردم که کاش زودتر اینجا رو کشف کرده بودم. اونم سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی بود توی حسینیه ارشاد. نکته خوبش هم این بود که بالای حسینیه و پشت صندلی ها رو فرش کرده بودن و یه عالمه مامان و نی نی هاشون اومده بودن اونجا نشسته بودن. کلی از مامان های اطراف خوراکی گرفتی و با نی نی هاشون نشستی خوردی. ولی باز هم مامان همون 2 کلمه رو تونست استفاده کنه ولی اشکال نداره. بعدا فایلشو دانلود می کنم گوش میدم. مهم حضور شما توی این مراسم هاست.

این هم عکس زهرا خانم سیاه پوشیده من شب دوم محرم قبل از رفتن به مسجد دانشگاه شریف :


  • مادر زهرا