لالایی
شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۰۱ ب.ظ
به نام او
من همیشه دوست داشتم برای هدیه ای که خدا روزی برایم می فرستد لالایی بخوانم
لالایی زیبایی که از پیامبر شروع می کند تا داستانش ختم شود به صبر زینب...
و تو هم خیلی زیاد به این لالایی عادت کرده ای
به نیمه نرسیده میخوابی ولی من ادامه می دهم. داستان را باید تمام کرد...
ادامه می دهم تا می رسم به لالایی علی اصغرش...
این روزها تا اینجایش را بیشتر نمی توانم ادامه دهم
دلم پاره پاره می شود برای دل رباب...
قبل از آمدنت نمی دانستم لالایی علی اصغر خواندن دل می خواهد ؛ اما این رورها ...
این روزها که برایم با زبان خودت حرف می زنی و می خندی و خیابان ها دارند پر می شوند از داربست تکیه ها و علم پرچم ها...
- ۹۲/۰۸/۰۴